عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : جمعه 18 آذر 1390
بازدید : 673
نویسنده : عباس يالقيز

ناریا، عجیب‌ترین کشور دنیا!
در سرزمین‌های دور دست، جایی میان اقیانوس آرام و اقیانوس اطلس کشور نسبتاً پهناوری قرار دارد به نام «ناریا». این کشور به دلیل عادات و رفتار عجیب و غریب مردمانش، عجیب‌ترین کشور دنیا لقب گرفته است. یکی از رفتارهای عجیب مردمان ناریا این است که وقتی یک کالایی گران می‌شود-برخلاف مردم سایر کشورها- همه به طرز وحشتناکی برای خرید آن کالا هجوم می‌آورند؛ چون اعتقاد دارند اگر آن‌را نخرند فردا از این هم گران‌تر خواهد شد! با اینکه همه‌ی مردم ناریا از فقیرترين تا غنی‌ترینشان از تورم و گرانی می‌نالند اما شاید باورتان نشود که «گرانی»، تنها منبع درآمد آن‌ها محسوب می‌شود. به این ترتیب که آن‌ها با سرمایه‌ی خود کالایی را می‌خرند و بدون اینکه کاری روی آن انجام دهند پس از گران‌تر شدن، آن‌را دوباره می‌فروشند. می‌توان گفت تنها کالای تولیدی آن‌ها گرانی و تورم است.
یکی دیگر از عادات عجیب آن‌ها علاقه‌ی عجیب جوانان این کشور به...

 



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: ناريا , عجيب , كشور ,
تاریخ : چهار شنبه 9 آذر 1390
بازدید : 635
نویسنده : عباس يالقيز

 

«اشتغال» زايي
سال‌هاست كه اقتصاد بيمار ما در زاييدن شغل دچار مشكل شده است. او مدت‌ها از درد به خود می‌پیچد و دست آخر هم چند شغل نارس و بيمار می‌زاید. وقتي دولت خدمت گذار قول تولد دو و نیم ميليون شغل در سال را داد، كور سوي اميدي در دل جوانان بی کار ايران ايجاد كرد. اما راستش من از اول به قول‌های اين قابله شك داشتم، آخر وقتي چند سال پيش با رشد اقتصادي 6 درصد اقتصاد بيمار ما فقط توانست 8 صد هزار شغل در سال بزايد حالا چگونه اين قابله می‌تواند با رشد اقتصادي كمتر از 3 درصد دو و نیم ميليون شغل از اين زاحو بزاياند؟



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: اشتغال زايي ,
تاریخ : چهار شنبه 9 آذر 1390
بازدید : 735
نویسنده : عباس يالقيز

 

حضرت علي (ع) ميفرمايد: «از يورش مرد بزرگوار به هنگام گرسنگي، و از تهاجم انسان پست به هنگام سيري بپرهيز» 

امام حسين (ع) ميفرمايد: «بپرهيزيد از ستم كردن بر كسي كه جز خدا كسي را ندارد»

 



:: موضوعات مرتبط: سياسي , ,
:: برچسب‌ها: امام علي , امام حسين , ستم كردن ,
تاریخ : جمعه 4 آذر 1390
بازدید : 593
نویسنده : عباس يالقيز

۱- اعتقاد

 

اهالي روستايي تصميم گرفتند كه براي نزول باران دعا كنند. روزي كه تمام اهالي براي دعا در محل مقرر جمع شدند، فقط يك پسر بچه با چتر آمده بود، اين يعني اعتقاد.

۲- اعتماد

اعتماد را مي توان به احساس يك كودك يك ساله تشبيه كرد، وقتي كه شما آنرا به بالا پرتاب ميكنيد، او ميخندد. چرا كه يقين دارد شما آنرا خواهيد گرفت، اين يعني اعتماد.

۳- اميد

هر شب ما به رخت خواب ميرويم بدون اطمينان از اينكه روز بعد زنده از خواب بيدار شويم. ولي شما هميشه براي روز بعد خود برنامه داريد، اين يعني اميد.

با اعتقاد، اعتماد و اميد زندگي كنيد

با تشكر از خانم عذرا ق. كه اين مطلب را برايم ارسال فرمودند



:: موضوعات مرتبط: فرهنگ و ادبیات , ,
تاریخ : جمعه 4 آذر 1390
بازدید : 604
نویسنده : عباس يالقيز

صدا و سیما، دنباله‌رو بی‌بی‌سی!

من این مقاله را در روز عید غدیر می‌نویسم و می‌خواهم به یکی از درس‌هایی که از مولا علی آموخته‌ام بپردازم. قطعاً حضرت علی از داشتن مرید گنه‌کاری چون من خوشحال نیست اما تمام افتخار من این است که مرادی چون علی دارم. گاهی وقت‌ها که از دست بعضی مؤمن نمایان ریاکار تا مرز الحاد و ارتداد پیش می‌روم فقط یاد علی است که مرا به سوی اسلام می‌کشاند. آری او تمام حجت من برای مسلمانی ست. با خود می­گویم او بی دلیل به اسلام ایمان نیاورده است حتماً او چیزهایی را در اسلام می‌دید که من نمی‌بینم. من همراه علی عاشق اسلامی می‌شوم که در آن خلیفه‌ی مسلمین با یک یهودی در دادگاه در یک ردیف می‌نشیند و آخر سر هم این مرد یهودی ست که ناباورانه برنده می‌شود. صحنه‌هایی که بعد از عروج مولا دیگر هیچ وقت تکرار نشد. بعضی وقت‌ها آرزو می‌کنم که ای کاش مجرمی در زمان حضرت علی بودم؛ به خدا قسم، خوردن شلاق عدالت از دست مولا، شرف دارد به چریدن نان چاپلوسی. اما افسوس که وقتی شلاق عدالت در غلاف شد، زبان‌های چاپلوس و ریاکار به کار می‌افتد...



:: موضوعات مرتبط: سياسي , ,
:: برچسب‌ها: صدا و سيما , بي بي سي , مرام علوي ,
تاریخ : جمعه 4 آذر 1390
بازدید : 592
نویسنده : عباس يالقيز

سهام عدالت، هياهو براي هيچ!

چند روز است كه در شهر ما يكي از ارگان‌ها می‌خواهد همايش پياده روي بر گذار كند و هر روز مردم جلوي محل ثبت نام در سرماي استخوان سوز صف‌های طولاني تشكيل می‌دهند. البته نه به خاطر ورزش و سلامتي يا شركت در يك حركت اجتماعي، بلكه فقط به خاطر بردن يك پرايد! مردم يك شهر كوچك و روستاهاي اطرافش نااميد از همه جا و به اميد بدست آوردن يك پرايد چند ميليون توماني هر روز به باجه‌های ثبت نام هجوم می‌آورند و حتي بر سر آن نزاع و درگيري هم پيش می‌آید.

ديدن اين صحنه‌ها مرا به ياد طرح سهام عدالت انداخت؛ چند سال پيش هم مردم براي بدست آوردن سهمي از عدالت صف‌های طويل تشكيل می‌دادند. راستش من خودم هم جزو آن چند ميليون ايراني بیچاره‌ای بودم كه سهام عدالت دريافت كردند. آن زمان آقاي رئيس جمهور در تبليغات انتخاباتی‌اش می‌فرمودند اين سهام را می‌دهیم كه مردم بيچاره مقداري گوشت و ميوه براي خانواده‌شان بخرند. اما الان اين سوال پيش می‌آید كه با چهل هزار توماني كه هر دو سال یک‌بار پرداخت می‌شود (يا نمی‌شود) روزانه چند ميلي گرم گوشت و ميوه می‌توان خريد؟ آيا سهم من و امسال من از عدالت شما فقط چهل هزار تومان است؟ آيا سو استفاده كردن از شرايط مردمي كه براي نجات خويش به هر چيزي چنگ می‌زنند روش جوانمردانه‌ای براي پيروزي انتخاباتي است؟ آيا اين هياهو براي هيچ نيست؟



:: موضوعات مرتبط: سياسي , ,
:: برچسب‌ها: سهام , عدالت ,
تاریخ : جمعه 4 آذر 1390
بازدید : 555
نویسنده : عباس يالقيز

ماجراهاي اولین آزمون سراسری دکترا!!!

این آزمون دکترا هم حکایتی داشت برای خودش؛ اولین حکایتش هم حوزه‌های امتحانی آزمون بود. مسئولین محترم فقط شهرهای معدودی را برای حوزه‌ی امتحانی در نظر گرفته بودند. مثلاً برای منطقه‌ی آذربایجان فقط شهر تبریز معین شده بود و داوطلبان سه – چهار استان باید در تبریز امتحان می‌دادند. اما حتی برای من که یک کارشناس ارشد کودن بیش نبودم نیز مثل روز روشن بود که نمی‌توان این همه داوطلب آواره را در یک شهر جمع کرد. نه گنجایش هتل‌ها و مسافرخانه‌ها برای اسکان جواب می‌داد و نه گنجایش حوزه‌های امتحانی. به نظرم مسئولین محترم فکر می‌کردند که وقتی کسی از کارشناسی ارشد فارغ‌التحصیل شد، می‌چسبد به کار و زندگی و دیگر حوصله‌ی آزمون دکترا ندارد، می‌ماند تعداد بسیار بسیار معدودی از آن‌ها که بی کار هستند و به امید کسب موقعیت بهتر می‌خواهند دکترا بگیرند. که همین چند حوزه برای امتحان آن‌ها کافی ست! اما بعد از ثبت نام دیدند زهی خیال باطل، هزاران نفر برای آزمون داوطلب شده‌اند. معلوم نبود حوصله‌ی آن‌ها زیادی کرده بود یا نرخ بی کاریشان؟ این بود که سه- چهار روز قبل از امتحان باخبر شدیم که جهت رفاه حال داوطلبین! حوزه‌ها بیشتر شده و هر کس در استان خودش امتحان می‌دهد. این خبر برای بچه‌های شهرستانی امثال من که عزای چگونه رفتن به حوزه را داشتند، دست کمی از خبر قبولی نداشت. بالاخره روز امتحان فرا رسید و رفتیم سر جلسه؛ اولین امتحان، آزمون استعداد تحصیلی یا همان تست هوش بود. همین اولین امتحان چنان ذهنمان را به دنبال پرتقال فروش فرستاد که دیگر سوالات را فقط با یک چهارم مغزمان جواب دادیم. اما ترکیب سوالات طوری بود که هرکس رشته‌ی تحصیلی‌اش زبان یا ریاضی بود خیلی راحت می‌توانست در تمامی رشته‌ها قبول شود. چون هیچ فرقی بین سوالات تخصصی رشته و سوالات زبان و ریاضی که عمومی بودند، نبود. بعد از امتحان احساس بی‌سوادی و کودن بودن می‌کردم و راستش هیچ امیدی برای قبولی نداشتم. غافل از اینکه همه‌ی داوطلبین همین احساس را داشتند. خلاصه... بالاخره اسامی سه برابر ظرفیت قبول شدگان اعلام شد و ما سرخوش از قبولی رفتیم برای مصاحبه. دانشگاه ما فقط پنج نفر دانشجوی دکترا بر می‌داشت اما به جای 15 نفر بیش از 30 نفر برای مصاحبه آمده بودند. عدد پنج را هر چقدر به سه ضرب می‌کردم عدد پانزده می‌آمد! نمی‌دانم من اشتباه می‌کردم یا پنج ضرب در سه واقعاً 30 می‌شود!! خلاصه آنقدر از این خنگ بازی‌ها در آوردیم که به جای پنج نفر، سه نفر را قبول کردند و دوباره ما ماندیم و افسانه‌ی امتحان تکمیل ظرفیت و آزمون سال بعد...  

 



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: آزمون , سراسري , دكترا ,
تاریخ : جمعه 4 آذر 1390
بازدید : 781
نویسنده : عباس يالقيز

راز بقا!

راز بقاي من در اين         مملكت پر از گدا

پوست كلفتي من است!

كار كجا؟           پول كجا؟        كعبه­ي مقصود كجا؟

مدرك خشك و خالي­ام       مور بخورده در برم!

شام كجا؟        وام كجا؟      همسر و معشوق كجا؟

پوست گرفتي از سرم          من به كجا مفر برم؟

 

پالانم آرزوست!

دي شيخ با الاغ همي گشت دور شهر

كز تورم ملولم و ارزانم آرزوست!

گفتند تحمل كنيد كه بهتر شود اقتصاد ما

گفتا اگر يافت مي­بشود، پالانم آرزوست!

 

بانك

تاجري كل سرمايه­ي يك بانك به يغما ميبرد

يك جوان در صف يك وام چه غمها ميخورد!

تاجر از بهر خوشي سوي فرنگستان شد

آن جوان سكته زد و راهي قبرستان شد!

 

 

ملخ

عرب در دوبي مايه داري كند،

شه اصفهان آه و زاري كند!

هدفمندي آمد گران شد ملخ،

دعا كن خدا بلكه كاري كند!

 

توانا بود هر كه دارا بود       زدانش سفره­ها پر نا بود

 

اين دغل دوستان كه مي­بيني            مگسانند گرد سرگيني!

 

 زاهدي وام گرفت             زهدش آرام گرفت!

 

 



:: موضوعات مرتبط: , ,
:: برچسب‌ها: هدفمندي , يارانه ,
تاریخ : جمعه 4 آذر 1390
بازدید : 645
نویسنده : عباس يالقيز

چند حکایت بی‌ربط!

آورده‌اند که چون اسکندر مقدونی یکی یکی ممالک عالم را متصرف شده به پیش میتاختی، به تدریج خویش را در میان متصرفات خویش تنها یافتی و از احتمال قیام مردمان مغلوب اندیشناک گشته، شروع به چاره اندیشی نمودی؛ وی ده روز و ده شب در تفکر فرو رفتی و دست آخر چاره‌ای بس گران اندیشیدی. او وزیر خویش را خوانده بفرمودی در تمام ممالک متصرفه کند و کاو نموده کودن‌ترین فرد هر مملکت را یافته، حاضر کنندی. کارگزاران اطاعت نموده دستور را به انجام رساندندی. وی سپس حکم فرمانروایی ممالک را به هر کدام از این افراد احمق داده و آنان را روانه‌ی کشورهاشان نمودی. بزرگان لشکر از این تصمیم برآشفتندی که این چه دستور نابخردانه‌ای بود که از اسکندر صادر گشتی!؟ اما پس از این تصمیم، آن فرمانروایان کودن چنان مردمانشان را مشغول چرندیات نمودندی که دیگر هرگز به فکر قیام و استقلال نیافتادندی.

 

آورده‌اند که مسئول بلند پایه‌ای حکیمی را گفت: «بهترین عبادت‌ها چیست؟»

حکیم پاسخ داد: «تو را سفر فرنگستان تا خلقی از دستت بیاسایند!»

 

روزی شیخ از بازار گذر کردی، گوسفند مذبوحی را دید در قصابی آویزان و مردمان هیچ یک توان و یارای خرید نداشتندی. شیخ فرمود : عمر این گوسفند بعد از مرگ درازتر است از عمرش قبل مرگ؛ و مریدان مدهوش گشتندی و نعره‌ها زدندی.

 

شیخ روزی با مریدان از بازار میوه فروشان گذر کردندی و گیلاسی دید که کرمی در آن لولیده و به ولع تمام گیلاس همی خوردی. شیخ گریست و فرمود : خوشا به آن کرم و توانگری‌اش. عمری زیستم و نتوانستم چارکی گیلاس بخرم.
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل، آسمان و زمین بر ما شده بخیل.

و مریدان رم کردندی و سر به بیابان گذاشتندی.

روزی شیخ را گفتند قیمت تخم مرغ دانه‌ای سیصد تومان شده است؛ شیخ گفت: «خب نخرید!»؛ و مریدان سر به دیوار کوفتندی.



:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : جمعه 4 آذر 1390
بازدید : 595
نویسنده : عباس يالقيز

خاطرات دوران هدفمندی!

یادش به خیر! انگار همین پارسال بود که طرح هدفمندی یارانه‌ها به اجرا در آمد. آن طرح جزو معدود اقدامات دولت خدمت گذار بود که بنده از اجرای آن بسیار فرحمند گشته، قویاً استقبال نمودم. چرا که می‌دیدم منابع طبیعی کشور مفت و مجانی برای هیچ و پوچ استعمال گشته، در دست مردمان بی‌خبر حیف و میل می‌گردند. با خود می‌اندیشیدم که با این طرح علاوه بر صرفه جویی در مصرف ارزاق، کارخانه‌ها هم متحول گشته مجبور به بهره‌وری در تولید خواهند شد. در این صورت هم خرده موجودی‌ای در ته ظرف منابع ملی برای آیندگان حفظ می‌شد و هم کیفیت و کمیت تولیدات کشور افزایش می‌یافت. اما به تدریج که چند ماهی از شروع طرح گذشت متوجه آبکی شدن شامپوها، آب رفتن بسته‌های شیر و جمع شدن دارهای قالی شدم. تازه داشتم به مفهوم بهره وری ایرانی! پی می‌بردم. در واقع مدیران محترم کارخانه‌ها به جای تغییر دادن سیستم سنتی مدیریت و استفاده از امکانات به روز، شروع به کم فروشی و گران‌فروشی نمودند. البته آن افراد مسکین هم تقصیری نداشتند چون هیچ سیستمی را نمی‌توان یک شبه متحول کرد. در ثانی سوادشان هم به این کارها قد نمی‌داد. پس بهتر بود با همان شرایط موجود می‌ساختند. آن قالیباف‌های مادر مرده هم وقتی می‌دیدند قیمت مواد اولیه دو برابر شده و دیگر کارشان صرف نمی‌کند، ترجیح دادند کنار بخاری بنشینند و از چندر قاز پول یارانه‌ای که می‌گیرند ارتزاق کنند. اما باز به خود امید می‌دادم که این شرایط شاید عوارض جانبی دوران گذر از یک سیستم قدیمی به سیستمی نوین است و با گذشت زمان همه چیز درست خواهد شد. متأسفانه در خانه‌ها هم وضع بر همین منوال بود؛ مردم به جای انجام کارهایی که باعث افزایش صرفه جویی شود، شروع به ابداع انواع روش‌های دست‌کاری در کنتورهای برق و گاز نمودند. البته به آن بیچاره‌ها هم باید حق داد؛ چون خانه‌ها و لوازم خانگی‌شان برای چنین دورانی طراحی نشده بود. آن‌ها هر چقدر هم صرفه جویی می‌کردند نمی‌توانستند از پس پرداخت فیش‌های نجومی برق و گازشان بر آیند. یا باید کل زندگی‌شان را دست‌کاری می‌کردند یا کنتورهایشان را؛ که با در آمده‌ای ناچیزی که داشتند، دومی امکان پذیر تر و کم خطرتر بود. در آن روزها با خود می‌گفتم این دوران هم می‌گذرد و مردم وقتی وضع مالیشان بهتر شد آرام آرام سیستم زندگی خود را نیز تغییر می‌دهند.

ولی الان با اینکه پنجاه سال از آن دوران می‌گذرد، باز هر روز شامپوها آبکی‌تر می‌شوند، باز هم بسته‌های شیر آب می‌روند و مردم قالی بافت چین می‌خرند و باز کنتورهای خود را دست‌کاری می‌کنند...  

عباس يالقيز، خزان برگ ريز سال 1439( هـ . ش)

 



:: موضوعات مرتبط: , ,
تاریخ : جمعه 4 آذر 1390
بازدید : 582
نویسنده : عباس يالقيز

اي هميشه خوب

ماهي هميشه تشنه ام

                                     در زلال لطف بيكران تو.

مي برد مرا به هر كجا كه ميل اوست

                                             موج ديدگان مهربان تو

زير بال مرغكان خنده هات             

                                             زير آفتاب داغ بوسه هات

-اي زلال پاك-

جرعه جرعه جرعه مي كشم تورا به كام خويش                 

                                 تا كه پر شود تمام جان من ز جان تو!

اي هميشه خوب!     اي هميشه آشنا!

هر طرف كه مي كنم نگاه،       تا همه كرانه هاي دور،

عطر و خنده و ترانه مي كند شنا                 

                                در ميان بازوان تو!

ماهي هميشه تشنه ام                          

                      اي زلال تابناك!

يك نفس اگر مرا به حال خود رها كني                   

                      ماهي تو جان سپرده روي خاك!

فريدون مشيري

 



:: موضوعات مرتبط: فرهنگ و ادبیات , ,
تاریخ : جمعه 4 آذر 1390
بازدید : 704
نویسنده : عباس يالقيز

آسیب‌ شناسي شایسته سالاری ایرانی

نمی‌دانم این به اصطلاح شایسته سالاریي که در ایران حاکم است را چه بنامم. عده‌ای آن‌را مغرضانه به اسلام نسبت داده و با توجه به نقص‌های فراوانی که دارد بدین وسیله شروع به زیر سؤال بردن مبانی اسلام می‌کنند. اما همان‌طور که در مقاله‌ی قبلی (شايسته سالاري و اسلام ناب) ذکر شد وضعیت کنونی کشور هیچ سنخیتی با نظام شایسته سالار صدر اسلام به خصوص حکومت پیامبر (ص) و علی (ع) ندارد. من فقط می‌توانم آن‌را شایسته سالاری ایرانی!! بنامم، چون معادل دیگری در تاریخ برای آن وجود ندارد. البته در حکومت حضرت عثمان هم وضعیت تقریباً مشابهی حکم‌فرما بوده است. در آن برهه‌ی تاریخی انتخاب فرمانداران و مدیران مملکتی بر اساس لیاقت و کارامدی آنان انجام نمی‌گرفت؛ تنها چیزی که مهم بود وابستگی به طایفه‌ی بنی‌امیه و وفادار بودن به خلیفه بود. (که معادل امروزی آن وابستگی به حزبی خاص و وفادار بودن به دولت وقت است.) گرچه گماشتگان حضرت عثمان به وی خیانت نکردند اما ناکارآمدی آن‌ها در اداره‌ی مملکت، باعث نارضایتی عمومی و قیام مردم علیه وی شد. که این خود از هر خیانتی خطرناک‌تر است. چون عثمان تنها خلیفه ایست که با انقلاب مردمان صدر اسلام کشته می‌شود.

در این قسمت می‌خواهم به آسیب‌های ناشی از شایسته سالاری ایرانی بپردازم، شاید تلنگری باشد بر آنان که میدانند و دم فرو بسته‌اند...

با توجه به اینکه در تمام برهه‌های تاریخی، از صدر اسلام گرفته تاکنون،  همیشه افراد جامع‌الشرایط در اقلیت بوده‌اند، در خوش‌بینانه‌ترین حالت، ترجیح افرادی با ظاهر مذهبی اما فاقد کفایت به افراد کاردان باعث می‌شود که اکثریت مسئولین کشور را افرادی پاک و با صداقت ولی در عین حال ناکارآمد تشکیل دهند. اما وضع از این هم بدتر می‌تواند باشد. در مملکت ما کسانی که نه سواد درست و حسابی دارند و نه از قدرت مدیریت کافی برخوردارند، بهترین راه رسیدن به پست و مقام (نان و نوا) را ریاکاری و تظاهر به دین‌داری میدانند. من افراد تارک­الصلاتی را دیده‌ام که برای مصاحبه‌ی استخدام، رساله‌ی توضیح المسائل را مثل کتاب جغرافی از بر می‌کنند. رئیس به اصطلاح بزرگ‌ترین بانک جهان اسلام چند هفته قبل از فرارش می‌توانست حتی در مورد ریزترین احکام مستحبی سخنرانی غرایی ارائه دهد؛ اما چگونه است که الآن با پول بیت‌المال و با تابعیت بیگانه به دیار کفر گریخته است؟ ! آیا این، کاردانی و دانش فراوان او بوده است که او را به مقام ریاست بزرگ‌ترین بانک جهان اسلام رسانده است؟ یا ظاهر مذهبی و انقلابی او؟ اگر به دانش و لیاقت بود، اقتصاددان‌های باسواد تر و با کفایت تر از او در ایران فراوان بودند، نمی‌دانم  شايد معیار انتخاب چیز دیگری­ست که در مغزهای زمینی ما نمی‌گنجد!!

اما زمانی اوضاع بحرانی­تر می‌شود که همان افراد پاک اما بی کفایت به ریاست افراد ریاکار و زرنگی گماشته شوند که هدفی جز چپاول بیت‌المال ندارند. این افراد پاك! زمانی متوجه خیانت زیردستان خود می‌شوند که ایشان با پول ملت در فرنگستان برای اهل و عیال خویش خاویار سفارش می‌دهند!

 



:: موضوعات مرتبط: سياسي , ,
تاریخ : جمعه 4 آذر 1390
بازدید : 619
نویسنده : عباس يالقيز

شوک!

چند شب پیش مستند شوک با عنوان سرقت مسلحانه از تلویزیون پخش شد. موضوع مستند در مورد ماجرای حمله‌ی مسلحانه به یک ماشین حمل پول بود. در این حادثه تمامی مأموران محافظ ماشین قبل از این که بتوانند عکس‌العملی نشان دهند کشته شده بودند و تمام پول موجود به سرقت رفته بود. در این فیلم از خانواده‌های قربانیان گرفته تا سارقان دستگیر شده و مسئولین بانک مربوطه به تصویر کشیده شده بودند. اما در میان همه‌ی این‌ها چیزی که برای‌ام جالب به نظر رسید عکس‌العمل‌های مجری با وجدان این فیلم بود. او وقتی با سارق مسلحی که مرتکب قتل شده بود صحبت می‌کرد، تقریباً همان حسی را داشت که در مصاحبه با مسئول بی‌کفایت بانک داشت. او در واقع بیشتر از بی‌مسئولیتی مقامات بانک شوکه شده بود تا قساوت سارقین. هیچ‌کس از یک سارق مسلح انتظار انسانیت و شعور ندارد. اما انتظارها از یک مسئول بلند پایه‌ی بانک بیش از این‌هاست. نماینده‌ی بانک با چنان خونسردی مشمئز کننده‌ای صحبت می‌کرد که انگار نه انگار چند انسان بی‌گناه در این حادثه کشته شده‌اند. مثلاً وقتی مجری می‌پرسید چرا محافظین جلیقه‌ی ضد گلوله نداشتند؟ جواب می‌داد چه فرقی می‌کند به هر حال آن‌ها کشته می‌شدند! یا وقتی می‌پرسید چرا ماشین‌های حمل پول ضد گلوله نیستند؟ می‌گفت امکانات ما در همین حد است!... در دست بررسی ست و... محتوای کلام او این بود: «همینه که هست، ما مسئولیتی نداریم.» من در آن لحظه به یاد یک دیالوگ از سریال‌های مذهبی تلویزیون افتادم که می‌گفت: «در کوفه مرگ ارزان می‌فروشند!».

هنوز صدای جیغ‌های دیوانه‌وار آن دختر بچه که در پارک در اثر بی‌مسئولیتی مسئولین دچار برق گرفتگی و معلولیت شده بود در گوشم زنگ میزند. تجربه نشان داده وقتي فردي در مدارس، پارک‌ها و سایر مراکز دولتی بر اثر بی لیاقتی مسئولین کشته یا مجروح می‌شود، هیچ‌کس مسئولیت قبول نمی‌کند.

 



:: موضوعات مرتبط: سياسي , ,

تعداد صفحات : 16
صفحه قبل 1 ... 11 12 13 14 15 ... 16 صفحه بعد


من بغض فرو خورده ی هزاران جوان بیکار ایرانی را فریاد خواهم کرد. اصل 28 قانون اساسی ـ هر کس حق دارد شغلی را که بدان مایل است ومخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند. دولت موظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون برای‌همه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوی را برای احرازمشاغل ایجاد نماید. اصل 29 قانون اساسی ـ برخورداری از تامین اجتماعی از نظر بازنشستگی‌،بیکاری‌، پیری‌، از کارافتادگی‌، بی‌سرپرستی‌، در راه‌ماندگی‌، حوادث‌و سوانح و نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبتهای پزشکی‌به صورت بیمه و غیره حقی است همگانی‌.

برای مشخص شدن آمار بیکاران لطفا وضعیت شغلی خود را در اینجا مشخص کنید:

RSS

Powered By
loxblog.Com